پنج شنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۲:۳۷
سرویس: مقالات
 |  22/ مهر/ 1397 - 3:18
  |   نظرات: بدون نظر
53 بازدید بازدید

منصوری:اگر من فرمانده سپاه شدم به‌خاطر محمد منتظری است


ایرنا پلاس: یکی از اولین مسائلی که بعد از ۸ شهریور سال ۶۰ مطرح شد، متهم کردن جریانی از نیروهای انقلابی در خصوص ترور مرحوم رجایی بود. سازمان مجاهدین خلق مسئولیت این ترور را نپذیرفت، اما سعید شاهسوندی بعدها گفت که انفجار نخست‌وزیری کار سازمان بوده است. آقای لاجوردی معتقد بود آقای بهزاد نبوی و جریان اطلاعات نخست‌وزیری هم در این زمینه مظنون هستند، تا حدی که در مجلس هم این موضوع مطرح شد. نظر شما درباره وقایع بعد از ۸ شهریور چیست؟

منصوری: در مورد این که ۷ تیر و ۸ شهریور کار منافقین بوده، تردیدی نیست. خودشان گفته‌اند و اعترافات مفصل وجود دارد.

** شهید کچوئی گفت، قدیری توبه کرده و دیگر با سازمان نیست

ایرنا پلاس: بنی‌صدر همچنان در مصاحبه‌هایش این موضوع را نمی‌پذیرد.

منصوری: این همان کسی است که اگر تا صبح هم با او صحبت کنی نمی‌پذیرد. داستان کلاهی و کشمیری آن‎قدر تکرار شده که قابل کتمان نیست. رجوی هم گفت کار ما بوده ولی نمی‌توانیم بگوییم، زیرا می‌گویند تروریست هستیم. این قضیه روشن است و جای بحث ندارد و اخیراً هم ظاهراً هردو کشته شده‌اند.

داستان اختلافی که در موضوع انفجار نخست‌وزیری به‌وجود آمد، بر سر این موضوع بود که چه‌کسی به کشمیری این میدان، امکانات و اعتماد را داده که بتواند به شهید رجایی نزدیک شود. ما در اوایل انقلاب از این موارد متعدد داریم. من صبح ۲۳ بهمن ۵۷ وارد مدرسه رفاه شدم. دیدم جواد قدیری وسط مدرسه ایستاده است و هر اسلحه‌ای که مردم می‌آورند را دسته‌بندی می‌کند. به شهید کچوئی گفتم او اینجا چه می‌کند؟ او می‌خواهد این اسلحه‌ها را به مجاهدین بدهد. کچوئی گفت نه، قدیری توبه کرده و دیگر با سازمان نیست.

**نتوانستند نقش‌آفرینی نبوی را در ۸شهریور اثبات کنند

ایرنا پلاس: مگر قدیری از اعضای رده بالای سازمان نبود؟ پس چرا می‌گفتند توبه کرده است؟

منصوری: کچوئی گفت که بچه‌ها می‌گویند این توبه کرده است. گفتم نه! این آدم موذی، مرموز و عجیبی است. ما نگذاشتیم اسلحه‌ها را ببرد. این‌ها از اول در بحث نفوذ کار کردند. حتی قبل از انقلاب با ستاد استقبال از امام صحبت کردند و گفتند ما حفاظت را برعهده بگیریم و آنها هم قبول کرده بودند. اما وقتی شهید مطهری متوجه می‌شود، با پاریس تماس می‌گیرد و آن را بر هم می‌زند.

آنها به این شکل و این‌قدر جلو رفته بودند. بنابراین اصل نفوذ، قطعی است. گفته می‌شد آقای نبوی، ایشان را پشتیبانی می‌کرده و کارت گروه صادر کرده است و او هم شاید قصدی داشته است، اما این مسئله را نتوانستند اثبات کنند. درست است که این را گفتند، اما نتوانستند آن را اثبات کنند.

ایرناپلاس: ادعای لاجوردی این بود که کشمیری نمی‌تواند به‌تنهایی نفوذ کرده باشد و خسرو تهرانی و بهزاد نبوی در این مورد مظنون هستند. در مقابل، برخی معتقدند که آقای رجایی خودش به کشمیری اعتماد زیادی داشت.

منصوری: ما از این نمونه‌ها که کسانی به این افراد اعتماد داشتند کم نداریم.

** همین‌جوری شدیم بازجو

ایرنا پلاس: شما عباس زری‌باف در اطلاعات سپاه را می‌شناختید؟

منصوری: من نمی‌شناختم. ما همه سپاه را نمی‌شناختیم. من محسن رضایی را به سپاه آوردم و فرمانده اطلاعات سپاه کردم. او عضوگیری کرد و آنها آمدند. تنها زری‌باف نبود. کسان دیگری هم بوده‌اند. ما وقتی راجع‌به مطالب گذشته صحبت می‌کنیم، به دو نکته باید توجه کنیم و اگر به این دو نکته توجه نکنیم، در تحلیل به اشتباه می‌خوریم. نکته اول این است که باید در شرایط آن زمان قرار بگیریم. نکته دوم اینکه آدم‌ها در آن زمان چه وضعیتی داشتند. روز ۲۳ بهمن ۵۷ مدرسه رفاه، قیامت کوچکی بود. رئیس دادگاه‌های ارتش داخل مدرسه می‌آمد. ما حالا باید با او چه کنیم؟ مگر ما زندان و بازجو و… داریم؟ هنوز این مسئله تمام نشده است، نفر بعدی می‌آمد که رئیس شهربانی بود، همین‌طور مردم آدم‌هایی را می‌گرفتند و می‌آوردند. این‌ها هم گریه و التماس می‌کردند و دست به دامن ما می‌شدند. ما نمی‌دانستیم چه کنیم. این مدرسه زیرزمین داشت. آنجا را تر و تمیز کردیم و یک موکت انداختیم و گفتیم بروید آنجا بنشینید. این شد زندان ما، حالا اینکه غذا و نوشیدنی چه به آنها بدهیم مشکل دیگری بود. اصلاً وضع عجیبی بود. یک‌مرتبه شهید کچوئی گفت برویم لااقل پرونده‌ای درست کنیم و ببینیم این‌ها چه کسی هستند. همین‌جوری شدیم بازجو. شما فردا من را محکوم نکنید که بازجو بودی. باید دانست که شرایط چگونه بود و من در چه شرایطی بودم.

ایرناپلاس: نظر شما در مورد موضع لاجوردی درباره بهزاد نبوی چیست؟

منصوری: من قانع نشدم.

ایرنا پلاس: درباره شهادت محمد منتظری برخی می‌گویند همه تلفات هفتم تیر به‌علت شدت انفجار نبوده و برخی بر اثر انفجار کشته نشدند.

منصوری: شما که در خبرگزاری هستید باید استاد این موضوع باشید. من می‌توانم در همین جلسه پنج جمله بگویم که شما همین پنج جمله را پنج شایعه بکنید و در تمام دنیا بچرخد. حالا کسی همین‌طوری آمده و گفته که انفجار آن‌قدر شدت نداشت که محمد منتظری شهید شود. نه آقا این سالن بود. اینجا میز شهید بهشتی بود و بمب زیر آن بود. انفجار دیوارها را عقب زد و سقف ریخت.

آقای هاشمی به عیادت آیت‌الله خامنه‌ای رفته بود. بنده تا پشت در سالن آمدم، گفتم فردا می‌خواهم به بلغارستان بروم و ‌می‌روم منزل تا زودتر استراحت کنم که به پرواز برسم.

اما الان می‌آیند و می‌گویند که تو چرا آن شب کشته نشدی؟ حتماً تو خبر داشتی. کسانی که آن شب کشته نشدند، حتماً از این موضوع خبر داشتند. ما پشت شهید بهشتی نماز خواندیم. نماز تمام شد. پا شدم تا پای سالن رفتم و برگشتم. مثل شهید آیت و آقای بادامچیان و… زیرا این جلسه، مربوط به مسائل دولت بود. یکی از دلایلی هم که ده بیست نفر از ما به سالن نرفتند همین بود که این جلسه خیلی به ما مرتبط نمی‌شد. حالا یک عده‌ای می‌آیند و می‌گویند حتماً کاسه‌ای زیر نیم کاسه بوده که نرفته‌اند.

ایرنا پلاس: تحلیل شما از نوع برخورد با مخالفان در فضای ابتدای انقلاب چیست؟

منصوری: من عضو گروه حزب‌الله بودم و با مجاهدین خلق هم ارتباط داشتم. برادرم دکتر محمدرضا با مجاهدین خلق ارتباط داشت. ما را در فواصلی بازداشت کردند. من را سال۵۱ و ایشان را سال ۵۴ گرفتند. ما را که گرفتند، ساواک گفت برادر سوم را هم بگیرید و ایشان هم تا انقلاب در زندان بود. نمی‌خواهم بگویم همه ما به این شکل تبرئه می‌شویم، اما فضای امنیتی یک نگرانی‌هایی را ایجاد می‌کند که اشتباهاتی هم به‌وجود می‌آید. نمی‌خواهم این مطلب توجیه باشد. آقای خلخالی که به او اعتراض می‌کردند که چرا به این سرعت حکم می‌دهی، می‌گفت من صد نفر را می‌کشم، یعنی حکم اعدام می‌دهم، ممکن است چهار مورد آن اشتباه باشد. اما اینکه این پرونده چندین ماه بچرخد، خسارت آن برای مملکت خیلی بیشتر است.

**خلخالی گفت من اعدام می‌کنم و می‌گویم منصوری اعدام کرد و صدایت درنیاید

ایرنا پلاس: شما استدلال آقای خلخالی را تأیید می‌کنید؟

منصوری: نه، من می‌خواهم بگویم که بعضی مواقع آن‎قدر قضیه حساس است که آدم‎ها ترجیح می‌دهند کاری را با درصد خطایی، سریع انجام دهند.

روز ۲۲ بهمن ۵۸ من فرمانده سپاه بودم و بنی‌صدر هم تازه رئیس جمهور شده بود. یک جایگاهی در میدان آزادی زده بودیم و من، آقای خلخالی و بنی‌صدر و… درحالی که رژه در حال برگزاری بود، نشسته بودیم. من کنار آقای خلخالی نشسته بودم. خلخالی به من گفت دوستان پاسدار شما در گنبد سران خلق ترکمن را دستگیر کرده‌اند. این‌ها را باید محاکمه و اعدام کرد، اما بنی‌صدر مخالف است. من هم با بنی‌صدر رفیقم و نمی‌خواهم رفاقتم به‌هم بخورد. من می‌روم گنبد، این‌هایی که اعدامی هستند را اعدام و بقیه را محاکمه می‌کنم و می‌گویم جواد منصوری آنها را اعدام کرد. تو هم صدایت در نیاید. من قبول کردم و ایشان از همان میدان آزادی رفت و ساعت ده شب به گنبد رسید و همان‌جا آن‌ها را محاکمه و ساعت دوازده شب چهارنفر را اعدام کرد.

صبح گفتند که به فرمان رئیس سپاه ما آنها را کشتیم. در مملکت جو عجیبی علیه من راه افتاد. فداییان خلق واقعاً می‌خواستند من را بکشند و فرخی‌عطا که دوست دوران دبیرستان من بود صحبت تندی علیه من کرد. من داستان را به شهید بهشتی گفتم. ایشان کمی فکر کرد و گفت شما چیزی نگویید و خوب شد به من گفتید. اگر نمی‌گفتید می‌ترسیدم که اشتباه کنم. من آن شب اگر می‌مردم، تاریخ این مملکت تا همیشه می‌گفت جواد منصوری این کار را کرد. از طرفی من نمی‌توانستم واقعیت را بگویم. به آقای بهشتی گفتم به امام بگویید در جریان باشد، اما بعد از دو هفته این گروه‌ها فهمیدند و دیگر کاری نکردند.

منظورم این است که بعضی از مسائل اتفاق می‌افتد که به‌گونه‌ای است که ما نمی‌توانیم واقعیت قضیه را بگوییم. عرف دنیا همیشه این‌طوری بوده است. ما خودمان هم در زندان بودیم، هیچ‌وقت جرمی را برعهده نمی‌گرفتیم و به همه می‌گفتیم که کاری نکرده‌ایم. حالا اینکه عده‌ای می‌گویند ما کاری نکرده بودیم و نهایتاً مقاله یا سخنرانی داشتیم، عموماً این‌طور نیست. مطلب بعدی هم این است که مملکت در آن فضا داشت از دست می‌رفت و اگر چنین کاری نمی‌شد انقلاب و مملکتی نمی‌ماند.

**محمد منتظری هم پدرش را قبول نداشت

ایرنا پلاس: در اواخر دهه ۶۰ اتفاق دیگری افتاد و آن‌هم اعتراض به نوع برخوردها در زندان‌ها و برخوردهای قضایی بود که باعث شد مهم‌ترین شکاف‌ها در نظام شکل بگیرد. مسئله‌ای که آقای منتظری درباره نوع برخورد با زندانیان سیاسی نسبت به امام مطرح کردند و درنهایت هم باعث شد که آقای منتظری از سمت قائم‌مقام رهبری عزل شود. نگاهتان به این مسئله چیست؟

منصوری: یکی از کسانی که من مدتی با او زندان بودم، آقای منتظری است. رفتار آقای منتظری در زندان خیلی برای ما عجیب بود. اینکه یک روحانی در حد مجتهد و شاگرد امام خمینی، این‌قدر ساده‌لوح و بی‌مبنا باشد. آن‌هم سال ۴۶- ۴۷٫ اولاً به کسی اجازه نمی‌داد حرف بزند. درست در نقطه مقابل امام که اگر می‌شد ما یک ساعت حرف بزنیم، امام ساکت می‌ماند. اما آقای منتظری نمی‌گذاشت ما حرف بزنیم. دوم آنکه جواب‌هایش هم جواب‌های عجیبی بود. مثلاً اگر یک مسئله شرعی می‌پرسیدیدم، نمی‌فهمیدیم چه می‌گوید. بعد از انقلاب من ماندم چطور برویم و بگوییم این آدم به درد این پست‌ها نمی‌خورد. اگر می‌رفتیم و می‌گفتیم، به ما می‌گفتند به شما چه ارتباطی دارد. به هر حال نظر ما این بود. محمد منتظری هم پدرش را قبول نداشت. محمد آدم سیاسی قوی بود. هرچند مقداری تند بود. باور کنید پدرش را قبول نداشت. من با محمد هم زندان بودم و او خیلی به من محبت داشت. اگر من فرمانده سپاه شدم به خاطر محمد منتظری است. او به بهشتی گفت که اگر یک آدم حسابی می‌خواهید، او را فرمانده سپاه بگذارید. البته آقای طالقانی هم موافق بود.

**بازجویم گفت در زندان دانشگاه راه انداخته‌اید

ایرناپلاس: برخی برخوردهایی که در این دوره انجام شد، بعداً جبران نشد و تبعات آن هنوز وجود دارد و باعث دلگیری و بریدن افراد از نظام و انقلاب شد.

منصوری: سال ۱۳۵۴ من بعد از آنکه بیش از سه سال زندان بودم، مجدد به کمیته مشترک ضدخرابکاری رفتم. یک بازجوی معروفی به نام منوچهری بود که من را بازجویی کرد و به من گفت شما در زندان چه می‌کنی؟ من گفتم شما ما را گرفتید و به زندان انداخته‌اید و ما هم حبس می‌کشیم. گفت نه این‌طور نیست. ما می‌دانیم شما آنجا چه می‌کنید. تو آنجا دانشگاه راه انداخته‌ای و نیرو تربیت می‌کنی. سران مملکت و سران ساواک نمی‌دانند چه اشتباه بزرگی می‌کنند. زندان به چه درد می‌خورد؟ یا باید شما را بکشند یا اعدام کنند. شما می‌روید زندان و تربیت می‌شوید. من اگر جای سران حکومت بودم زندان‌تان نمی‌کردم.

به هرحال بحث این است که کسانی که بازداشت می‌شدند، هیچ‌وقت از حکومت راضی نمی‌شدند. حتی اگر تبرئه می‌شدند. بنابراین همیشه ناراضی بودند که حکومت آنها را به زندان انداخته است. درباره آقای منتظری هم همین موضوع بود. زیرا انتظار نداشت که حکومت از او سؤال کند. علاوه بر این، او اطرافیانی هم داشت که سؤال‌برانگیز بود. شما هنوز آقای مهدی هاشمی را نمی‌شناسید که شخصاً چه آدمی بود. من تا زمانی که در سپاه بودم اجازه ندادم سید مهدی هاشمی به سپاه بیاید. آقای منتظری به آیت‌الله خامنه‌ای اصرار می‌کرد که این بهتر از همه است… من گفتم تا زمانی که من فرمانده سپاه هستم، اجازه نمی‌دهم. بعد از آن که من از سپاه رفتم، او اول مسئول روابط عمومی سپاه و بعد رئیس نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه شد.

ایرناپلاس: شما با شهید محمد بروجردی ارتباط داشتید؟ نقش ایشان در ستاد استقبال از امام و سپاه را چطور ارزیابی می‌کنید؟

منصوری: اینکه ایشان در ورود امام، چند نفری را مسلح کرده بود که اطراف امام باشند، درست است. اما در همین حد. ایشان عضو سازمان مجاهدین انقلاب بود و اصلاً صحبت از فرماندهی ایشان نبود. بعد از من هم آقای دوزدوزانی فرمانده سپاه بود. شرایط به‌گونه‌ای بود که نتوانست کار کند. بعد عباس ابوزمانی یک ماه فرمانده سپاه بود. بعد مرتضی رضایی یک سال و بعد هم آقای محسن رضایی فرمانده سپاه شد.

زمانی‌که بحث تشکیل اولین شورای فرماندهی سپاه بود، به‌هرحال شورای انقلاب به فرمان امام تصمیم گرفت درباره شورای سپاه تصمیم بگیرد. ما مجموعاً دوازده نفر بودیم و ترکیبی را پیشنهاد کردیم. شورای انقلاب این ترکیب را منهای فرمانده سپاه تأیید کرد و فرماندهی شورا به خود شورا محول شد و نهایتاً شورای انقلاب جواد منصوری را انتخاب کرد و حکم داد و اصلاً صحبت از کس دیگری نبود. ده ماه بعد از این قضیه، من برای شهید بروجردی حکم فرماندهی سپاه کردستان را دادم. ایشان در کردستان بود تا شهید شد. من هم من نمی‌خواستم فرمانده سپاه باشم. من گفتم فقط ۶ ماه می‌پذیرم و عملاً ۶ ماه تبدیل به ۱۰ ماه شد و بعد از آنکه بنی‌صدر فرمانده کل قوا شد من استعفا دادم.

گفت‌وگو از سید عمادالدین محمودی

**اداره کل اخبار چندرسانه‌ای**ایرناپلاس**

انتهای پیام /*



لینک منبع


این مطلب را به اشتراک بگذارید sms whatsapp

آمار بازدید:

بازدید امروز: 683 بازدید

بازدید دیروز: 435 بازدید

بازدید کل : 1600723 بازدید

افراد آنلاین: 1 نفر